دنیای این روزهای من ...

از۲۵ مرداد زندگی روی دیگری بمن نشان داد

دنیای این روزهای من ...

از۲۵ مرداد زندگی روی دیگری بمن نشان داد

با عذر خواهی از دوستای خوب اصفهانیم آخه این داستان طنز با لهجه ا

پدری به پسرش قول میده که اگر نمرات خوبی کسب کند براش یک جایزه بخره و

و پسر بعد از گرفتن نمرات خوب با خوشحالی  سراغ پدرش میاد وکارنامشو نشون میده و  میگه بابا جایزه برام یه " سگا " می خری ؟ 


پدر : گاز بیگیر زبونتا ، من سگ تو این خونه بیارم ، تو این خونه یا جا منس یا جا سگ ! تو نجس و پاکی سرت نمی شه ؟ تو دین نداری ، ایمون نداری ؟ فردا ، پس فردا تو در و همسایه نمی گن کیس خونه حاج آقا جمال واق می زنه ؟ یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

 پسر: پس برام یه " گوشی موبایل ، می خری ؟
 پدر : گوشی موبایل بخرم که از صبح سحر تا نصف شب بذاریش در گوشت و با رفیقات قصه حسین کرد را تعریف کونی؟آ حتماً زنگشم صدا آروغ و بادگلو باشه ؟ آخر ماهم یه قبضی چهل پنجاه هزار تونی بیارن بیخی ریش من ؟ یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !
 پسر :بابا پس برام  یه جفت " کفش اسکیت ، بخر ؟
 

پدر : از این ارسی زهرماریا بخرم که باش بری تو خیابون هی دور خودت چرخ بزنی ، سرت گیج برد بخوری زمین ، یه جاید بشکند ، تا آخر عمر کج و کوله و چلاق وبالی گردن من بشی ؟ همینجورت چه تحفه ای هستی که دیگه یه وری هم بشی ! یه چیزی دیگه بوگو تا براد بسونم !

 پس لااقل یه  " آنتنی ماهواره " بخر؟
 

پدر : ماهواره بخرم که تو هم مثلی آدما توش دیونه بشی؟ گیسادا بلند کونی و زیر ابرو ورداری و خشتک شلوارت زمینا جارو بزنه ؟ اون وقت دیگه توشهر آبرو برام باقی می مونه ؟ دیگه می تونم تو محله سربلند کونم ؟ که از فرداش برام دست بگیرن ، همه جا بگن پسری فلانی چی از آب در اومده؟

 

و پسره که کلی اعصابش خورد شده میگه  هر چی می گم که یه چیزی می گوی اصلش کوفت بخر زهرمار بخر !

 پدر : حالا درباره اینها یه فکری می کونم  ، پاشو مشقادا بنویس ، درس بخون که نمره خوب بیاری که بابا باز هم بتوند براد جایزه بخره
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد