دنیای این روزهای من ...

از۲۵ مرداد زندگی روی دیگری بمن نشان داد

دنیای این روزهای من ...

از۲۵ مرداد زندگی روی دیگری بمن نشان داد

کوتاه از حسین پناهی

 

شاید ندانید که حسین پناهی روحانی بوده است...

حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه وبویراحمد زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیت‌الله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مساله‌ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده‌است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است(روغن محلی معمولاٌ در تابستان از حرارت دادن کره بدست می آید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است) ، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده‌اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه‌نویسی را گذراند.


پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامه‌های خودش ساخت که مدت‌ها در محاق ماند.

با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می‌کرد، خوش درخشید و با پخش نمایش‌های تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.

نمایش‌های دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.

به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می‌بارید و طنز تلخش بازیگر نقش‌های خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود. و این شاعرانگی در ذره‌ذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده‌است.


وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و در قبرستان شهر سوق به وصیت خود ایشان فقط به خاطر اینکه مادرش در آنجا دفن شده‌است، به خاک سپرده شد.

در استفاده از وسایل نقلیه عمومی "آدم باشید

امضای همه تبلیغات فرهنگی اخیری که در متروی پاریس انجام می شود این است (نزدیک به این مضمون):
در استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی «آدم» باشید!

سیستم حمل و نقلی پاریس به نظر من سیستم تقریبا کاملی است که به تمام نقاط شهر خدمات رسانی می کند اما این سیستم گرچه به نظر می رسد ایرادات کمی داشته باشد اما نگرانی ها درباره فرهنگ استفاده از این سیستم ها مشاهده می شود.
بنابراین شهرداری پاریس با استفاده از تبلیغات فرهنگی دنبال فرهنگ سازی است.
اخیرا وقتی تبلیغات شهری مخصوصا در فضای مترو را مشاهده می کنیم این تبلیغات معنا دار دیده می شوند.
شاید افرادی که در استفاده از وسایل حمل و نقل پاریس اینگونه رفتار می کنند به خود آیند که یعنی من شبیه این حیوانات هستم؟
اما این تبلیغات چه هستند:

 

درباره شهرهای دیگر اطلاعی ندارم اما در مترو های پاریس صندلی های تاشویی وجود دارد که نزدیک درهای ورودی واگن های مترو است وقتی مترو شلوغ است بهتر است که مسافر متوجه شود که با ایستادن فضای بیشتری را در اختیار سایر مسافران قرار می دهد. این تصویر هم چنین وضعی را تشریح می کند. یعنی فردی را نشان می دهد که این فرهنگ را ندارد و بدون توجه به مسافران دیگر شبیه یک حیوان به راحتی در صندلی خود لم داده است.
این تبلیغ که نمادهای خطوط مترو و رنگ هاش را نشون میده و در این مورد خط 2 و 3 را نشون داده می گه: تنبلی کردی و فضای زیادی را اشغال کردی . سرزنش های دو یا سه باره دیگران روبروته.
در استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی «آدم» باشید

 

ادامه مطلب ...

مقایسه فرهنگ موبایلی در نقاط مختلف جهان

براساس آمارهای بانکها جهاینی سه چهارم از ساکنان کره زمین به تلفن همراه دسترسی دارند اما کلمات برای توصیف کردن این دستگاه و آداب استفاده از آن در هر فرهنگی با فرهنگ دیگر متفاوت است.

این دستگاه در بریتانیا تلفن همراه موبایل در ایالات متحده آمریکا سل فن، در آمریکای لاتین سلولار، در ژاپن کیرتای ( قابل حمل) در چین شو جی ( ماشین دستی) در بنگلادش موتوفن ( تلفن در کف دست) در سوئد نال ( خرس پشمالوی عروسکی) و در آلمان هندی (دستی) نامیده می شود.

در ژاپن پاسخ دادن به تلفن همراه در اماکن عمومی امری پسندیده نیست
در ژاپن افرادی که با قطار درون شهری سفر می کند اخطاری می شنوند که به آنها گفته می شود تلفن همراه خود را در حالت سکوت یا لرزش نگاه دارید، حالتی که به آن " manner mode" گفته می شود، این حالت زمانی است که تلفن به آرامی زنگ می زد و صدای آن موجب اختلال صوتی در محیط اطراف نمی شود. در ژاپن استفاده از تلفن همراه در اماکن عمومی در جایی که نیازهای جمعی بر نیازهای فردی ارجحیت دارند معمولا مورد قبول نیست.

ساتومی سوپییاما استادیار کالج فرانکلین سوئیس توصیح می دهد: فرهنگ ژاپن ارزش بسیاری برای هماهنگی اجتماعی قائل است و در فرهنگ این کشور مزاحمت اجتماعی امری به شدت تقبیح شده محسوب می شود 

براساس اظهارات میزوکو ایتو، انسان شناس فرهنگی، در ژاپن اگر فردی هنگام صحبت کردن با تلفن همراه خود بخواهد سوار اتوبوس شود، راننده اتوبوس این اجازه را به وی نمی دهد. در این کشور تلفن همراه نباید عاملی برای مزاحمت سایرین باشد.

این بدان معنا است که مردم بیشتر تلفن همراه خود را در حالت صدای زنگ آهسته قرار می دهند هنگامی که از خانه خارج می شوند و در رستورانها و کافی شاپ ها به تلفن جواب نمی دهند و اگر تلفن کسی زنگ بزند، فرد ناگهان سراسیمه شده و یا تلفن را بسیار کوتاه پاسخ می دهد.

تراکم فضاهای شهری، استفاده زیاد از سیستم حمل و نقل عمومی و فقدان نسبی حریم خصوصی در خانه ها در شیوه های ارتباط برقرار کردن بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران نقش دارد.

پیامک زدن و ارسال نامه های الکترونیکی با تلفن همراه میان مردم ژاپن محبوب تر از تماسهای تلفنی است.

اسپانیا و ایتالیا
در اسپانیا و ایتالیا تلفنهای همراه همه جا استفاده می شوند و حتی مردم هنگام گفتگو با تلفنهای همراه خود درباره زندگی خصوصی خود نیز صحبت می کنند. "رنفه" به عنوان سیستم قطار دولتی در اسپانیا زمانی سفرهای خود را با یک پوستر تبلیغ می کرد که روی آن تصویری از مردمی به چشم می خوردند که در قطار با تلفن همراه خود درحال صحبت هستند.

آمپارو لاسن استاد جامعه شناسی دانشگاه کامپلوتنس مادرید اظهار داشت: اسپانیایی ها چون ایتالیاییها با رضایت تماسهای تلفنی را در رستورانها، در طول جلسات کاری، کنفرانسها و حتی گاهی در کنسرتهای موسیقی پاسخ می دهد. پاسخ به پیامکها در طول جلسات در زیر میز صحنه متداولی در این کشورها محسوب می شود.
پاسخ دادن به تماسهای تلفنی یا پیامک زدن زیر میز حتی هنگام جلسات کاری در ایتالیا امری متداول محسوب می شود، در این تصویر سیلیو برلوسکونی نخست وزیر سابق بریتانیا در سنای ایتالیا درحال یک رأی گیری مهم در سال 2010 با تلفن همراه خود صحبت می کند

برای اسپانیایی ها پاسخگویی به تماس افراد بسیار اهمیت دارد
اسپانیاییها همواره درباره زندگی خصوصی خود در خیابان صحبت می کردند و ادامه این روند هنگام صحبت با تلفن همراه نیز نشان دهنده تکامل رویکرد آنها همزمان با پیشرفت فناوری است. براساس اظهارات لاسن، گاهی اسپانیاییها سالنهای سینما و تأتر را ترک می کنند تا تلفن همراه خود را بررسی کنند و ببینند که آیا تماس از دست رفته و یا پیامکی داشته اند یا خیر.

وی می افزاید: در اسپانیا شما وظیفه دارید که در دسترس دوستان نزدیک، همکاران و مشتریانتان باشید. این جوابگویی نوعی التزام در این کشور محسوب می شود.

فنلاندی ها 257 دقیقه در ماه با موبایل حرف می زنند
براساس آمار انجمن اپراتورهای تلفن همراه، اسپانیاییها در این میان تنها نیستند، فنلاندی ها پرحرفترین مردم اروپا تلقی می شود که به طور متوسط در ماه 257 دقیقه با تلفن همراه خود صحبت می کنند. تعجبی هم ندارد، چرا که فنلاند زادگاه شرکت نوکیا است که تا همین چند سال پیش بزرگترین شرکت سازنده تلفن همراه بود.

اتریشی ها 240 دقیقه در ماه با موبایل حرف می زنند
اتریشی ها هم به دقت از الگوی فنلاندیها پیروی می کنند به طوری که آنها طی یک ماه 240 دقیقه با تلفن همراه خود صحبت می کند؛ این درحالی است که مردم مالت نسبت به سایر مردم اروپا وقت کمتری را به صحبت با تلفن همراه می گذرانند، آنها در هر ماه به طور متوسط 46 دقیقه با تلفن همراه گفتگو می کنند.

فرهنگ تک زنگ زدن در بخشهایی از هندوستان و آفریقا

در بخشهایی از هندوستان و آفریقا فرهنگی به نام تک زنگ زدن وجود دارد. جاناتان دونر محقق مایکروسافت در هندوستان که مقاله ای را درباره " قوانین تک زنگ" منتشر کرده است اظهار داشت: این تک زنگها ساده هستند، فردی به شماره یک تلفن همراه زنگ می زند و پیش از آنکه صاحب خط آن تماس را پاسخ دهد، تماس را قطع می کند. صاحب خط می تواند پس از آن در شرایط مناسب با تماس گیرنده تماس بگیرد.

دونر ابتدا فرهنگ تک زدن را در رواندا مشاهده کرد و استفاده از آن را در سراسر آمریکا دنبال کرد. این اقدام معانی مختلفی دارد، تک زنگ زدن می تواند به معنا " بیا دنبال من"، " سلام"، " به تو فکر می کنم" و یا " به من زنگ بزن" باشد.
در بخشهایی از هندوستان و آفریقا فرهنگ تک زنگ زدن متداول است که می تواند معانی ضمنی مختلفی داشته باشد

در هندوستان متداول است که مردم حتی داخل سالن سینما نیز به تلفن پاسخ دهند. مردم نمی دانند که تماس تلفنی صورت گرفته مهم است یا خیر، از این رو به هر تلفنی پاسخ می دهند. مردم هندوستان چون اسپانیاییها به ندرت از پیامهای متنی استفاده می کنند.

از دیگر ویژگیهای مردمان هندوستان این است که تماس گیرنده ممکن است به صدای بوق تلفن یک ترانه بالیوودی بشنونند که مشترک خط به جای زنگ تلفن انتخاب کرده است. حتی ممکن است صاحب خط ماهانه این ترانه را تغییر دهد، این رویکرد در بخشهایی از آفریقا نیز رایج است، در آفریقا مردم به جای ترانه بالیوودی یک نقل قول از انجیل را می شنوند. پاسخ به تماسها تلفنی در سالنهای سینما در آفریقا هم متداول است، درهندوستان حتی در طول سخنرانیهای رسمی نیز مردم به تماسهای تلفنی پاسخ می دهند.

آمریکاییها به مکالمات بلند در اماکن عمومی  اعتراض می کنند
نظرسنجیهای انجام شده در آمریکا نشان می دهد که 72 درصد آمریکاییها اظهار می دارند که مکالمات بلند در اماکن عمومی بدترین عادت کاربران تلفنهای همراه است. اکنون به نظر می رسد که استفاده کاربران نسلهای جدید آی فن از برنامه Siri اپل و تکرار کردن سوالات ساده با صدای بلند برای این دستیار رباتی آزاردهنده تر از قبل هم شده است.
72 درصد آمریکاییها اعتقاد دارند که مکالمات بلند در اماکن عمومی بدترین عادت کاربران تلفنهای همراه است

جین وینسنت محقق مدعو در مرکز تحقیقات دیجیتال جهانی در دانشگاه سوری اظهار داشت: به نظر می رسد که پاسخ دادن به تماسهای تلفنی برای مردم امری پذیرفته شده است اما هنوز صدای بلند مکالمات که موجب مزاحمت برای سایرین می شود امری آزار دهنده ناخوشایند تلقی می شود.

اسکات کمبل استاد ارتباطات راه دور در دانشگاه میشیگان اظهار داشت: استفاده از پیامک در آمریکا رشد آهسته ای داشت، چرا که در روزهای اول استفاده از فناوری تلفنهای همراه همه شبکه ها با هم کار نمی کردند. اما امروز در آمریکا استفاده از پیامک چون سایر کشورها طرفداران خاص خود را دارد.

وی همچنین افزود: استفاده از اینترنت روی تلفنهای همراه همزمان با رشد سایر رسانه های دیجیتال چون تبلتها روند آهسته ای دارد. استفاده از اینترنت دستگاه هایی چون تبلت که دارای صفحه نمایش بزرگتر و رابط کاربری بهتری هستند از محبوبیت بیشتری در این کشور برخوردار است. 

از ته دل می گم

میگن یه نخ سیگار آدمُ آروم میکنه،من موندم هیچگدوم از دوستای من قد یه نخ سیگارم نیستن

انشای یک پسر بچه ۷ ساله

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

ادامه مطلب ...

اگر خانمتان رئیستان شد البته در خانه که هست منظورم اداره

اگر یکروز ، چند ساعت دیر به محل کارتان برسید ...


واکنش همسر/رئیس شما : این چه موقع اومدن به سر کاره ؟ می دونی ساعت چنده ؟ چرا اینقدر دیر اومدی ؟ چیکار می کردی ؟ کجا بودی ؟ با کی بودی ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !
اگر یکروز از ارباب رجوع ، زیر میزی یا همان رشوه ، دریافت کنید ...

واکنش همسر/رئیس شما : این چه کاری بود که تو کردی ؟ چرا این کار رو کردی ؟ مگه حقوق خودت برات کافی نبود ؟ مگه خرج و مخارجت در ماه چقدره ؟ چرا خرجت اینقدر رفته بالا ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز ، تقاضای چند روز مرخصی نمایید ...

واکنش همسر/رئیس شما : چرا تقاضای مرخصی کردی ؟ دیگه چه اتفاقی برات افتاده ؟ جایی می خوای بری ؟ کجا می خوای بری ؟ چرا می خوای بری ؟ با کی می خوای بری ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز در پرونده هایی که زیر دست شماست ، اشتباهی رخ دهد ...

واکنش همسر/رئیس شما : چرا این اشتباه رو مرتکب شدی ؟ چرا توی کارت دقت نکردی ؟ چرا چند وقته که بی دقت شدی ؟ چرا اینقدر حواست پرته ؟ انگار که فکر و ذکرت یه جای دیگست ؟ حواست کجاست ؟ هوش و حواست پیش کیه ؟ به کی داشتی فکر می کردی ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز ، بعنوان کارمند نمونه اداره معرفی شوید ...

واکنش همسر/رئیس شما : از صمیم قلب بهت تبریک می گم . تو بعنوان کارمند نمونه شناخته شدی . حالا بگو ببینم ، چی شد که یکدفعه اینقدر عوض شدی ؟ چی باعث شده که اینقدر خوب کار کنی ؟ انگیزت برای خوب کار کردن چی بوده ؟ مشوقت کی بوده ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز بخواهید از کارتان استعفا دهید ...

واکنش همسر/رئیس شما : چرا می خوای استعفا بدی ؟ مگه اتفاقی افتاده ؟ پس مخارج زندگی رو چطوری می خوای تامین کنی ؟ مگه شغل بهتری پیدا کردی ؟ چه شغلی ؟ کی برات پیدا کرده ؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی ؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست ؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

امیدوارم که با خواندن این مطلب ، به عمق فاجعه پی برده باشید ! پس به شما توصیه می شود که یا زوجه ای که رئیس باشد اختیار نکنید ، یا نگذارید که خانومتان رئیس شما بشود ، و یا اگر هم یک زمانی خدایی نا کرده ، روم به دیوار ، خانوم شما رئیستان شد ، سریعا و بدون هیچگونه معطلی ، از محل اداره متواری شوید و به دنبال یک شغل دیگر بروید !

نقش سرنشینان خودرو در ایران

1- کشیدن بقیه کمربند ایمنی راننده و نگهداشتن آن هنگام مشاهده افسر راهنمایی و رانندگی

2- دادن شماره تلفن راننده به سرنشینان خودروی بغلی

3- تعویض دنده هنگامی که راننده در حال مکالمه با تلفن است

4- تیکه انداختن به عابرین پیاده

5- جیغ زدن هنگام عبور از داخل تونلها

6- فحش دادن به دیگر رانندگان بخاطر رانندگی بد آنها

7- تشویق راننده برای لایی کشی

8- فحش و نفرین به راننده موقع عبور از روی دست اندازها

9- خوابیدن با صدای خروپف زیاد در جاده ها

10- ایجاد قوت قلب برای راننده هنگام دعوا

11- ... و در نهایت انجام مجلس کفن و دفن راننده ..

دیکشنری من

طلاق: مرحله ای مابین ازدواج و مرگ .

کار: وقفه ای مشمئز کننده بین خواب و خواب .

فردا: یک تکنولوژی ساده برای رهایی از کارهای امروز.

مرگ: درمان دردها به طور ناگهانی و با کمترین مخارج .

مغز: ارگانی از بدن که ما فکر می کنیم که فکر می کند.

روماتیسم: عشقولانه ترین بیماری کشف شده تاکنون .

تجربه: نامی که آدم ها روی اشتباهات خود می گذارند .

پارادوکس: نسخه دو پزشک برای یک بیمار، نشانگر آن است .

دانشگاه: یک دوره چهارساله که … چیز بیشتری یادم نمی آید .

کشمش: انگوری که خود را ساعت ها زیر آفتاب برنزه کرده است .

راز: عبارتی که روزی قرار است به کسی بگویید و پشیمان شوید .

لباسشویی: یکی از لوازم خانگی که مخصوص خوردن جوراب است .

خلاق: آدمی که حداقل بیست دلیل برای انتخاب روش ابلهانه خود دارد.

بزرگسال: فردی که از سن رشد طولی گذشته و مشغول رشد عرضی است.

لوازم آرایشی: ابزاری که زن زیبا را زشت و زن زشت را زشت تر نشان می دهد.

عشق: یکی از خفن ترین بیماری های بشر که تنها راه از بین رفتنش، ازدواج است.

مالیات: می گویند باید با لبخند پرداخت کرد، اما من امتحان کردم، نقد می خواستند.

منوآل (هلپ): قسمتی از رایانه که به شما در یافتن سوال های بیشتر کمک می کند .

بیماری خوشخیم: یک بیماری که قرار نیست به این زودی ها از دستش خلاص بشوید .

بکاپ: کاری که همیشه وقتی یادتان می افتد انجام دهید که اطلاعاتتان به فنا رفته است.

گیاهخواری: طریقه ای از زندگی که قدیما، شکارچیان دست و پا چلفتی اختراع کرده بودند.

ازدواج: وقتی که دو نفر تبدیل به یک نفر می شوند، اما مشکل اینجاست که دقیقا کدام یک؟

رزومه: جمع آوری هرگونه اطلاعات غلط درباره خود به منظور دستیابی به یک شغل پردرآمدتر

پیری: وقتی آره یعنی نه، شاید یعنی حتما، جالبه یعنی خاطره و نوه آویزان از یخچال می شود.

هالک شگفت انگیز: بر و بچه های بدنساز، پس از پایان تمرین، چنین تصوری از هیکل خود دارند.

صداقت: حالتی که شما پس از نوشیدن هفده دلستر لیمویی پشت سر هم دچارش می شوید.

جالبه: کلمه ای که در چت های محترمانه، به منظور پایان مکالمه طرف مقابل استفاده می شود.

و غیره: علامتی که این مفهوم را می رساند؛ شما بیش از چیزی که واقعا می فهمید، می فهمید.

پزشک: آدمی که با قرص هایش درد را از شما گرفته و با صورت حسابش، مرگ را به شما هدیه می دهد.

خانه داری: مجموعه کارهایی که درون خانه صورت می گیرد، شامل خوابیدن تا لنگ ظهر و تماشای تلویزیون

دبستان: روزهای خوش نوجوانی، مشق شب، فحش بابا، فلک معلم، شلنگ ناظم، خوشی در مراسم ختم.

فهرست خرید: لیستی که تهیه اش ساعت ها طول می کشد اما در فروشگاه به یاد می آورید که جا گذاشته اید.

آنتیک: وسیله ای که اجداد شما خریده اند و پدر و مادر شما خود را از شر آنها خلاص کرده اند و حالا شما دوباره برای خرید آن، پول گزافی پیاده می شوید.

یک کار ناکرده

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …

در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟! شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته…؟! تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه… شوهرش ادامه داد : یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟! زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود! مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری ؟! زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!
...


مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم!

شعری از استادد ه.الف.سایه

گفتمش 
شیرین ترین آواز چیست ؟ 


ادامه مطلب ...

بعضی وقت ها می شه درس گرفت از این حکایت های قدیم

گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.

او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است

پدر و پسر

یه پدری , یه روبات دروغ سنج میخره که با شنیدن دروغ سیلی میزده تو گوش دروغگو
تصمیم میگیره سر شام امتحانش کنه

پدر: پسرم، امروز صبح کجا بودی؟
پسر: مدرسه بودم

روبات یه سیلی میزنه تو گوش پسره 

پسر: دروغ گفتم، رفته بودم سینما 
پدر: کدوم فیلم ؟
پسر: داستان عروسکها
روبات یه سیلی دیگه میزنه تو گوش پسره 

پسر: یه فیلم سکسی بود
پدر: چی ؟ من وقتی همسن تو بودم
نمی دونستم سکس چیه
روبات یه سیلی میزنه تو گوش پدره 

مادر: ببخشش عزیزم،هرچی باشه اون پسرته
روبات یه سیلی میزنه تو گوش مادره

زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی؟

بی پناهم خسته ام،تنها،به دادم می رسی؟

گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام

ضامن چشمان آهو ها،به دادم می رسی؟

از کبوتر ها که می پرسم نشانم می دهند

گنبد و گلدسته هایت را،به دادم می رسی؟

ماهیِ افتاده بر خاکم لبالب تشنگی

پهنه ی آبی ترین دریا به دادم می رسی؟

ماه نورانی شب های سیاه عمر من

ماه من،ای ماه من،آیا به دادم می رسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

هیچ چیز گــــــــــران تر از اشـــــــک یک زن جود ندارد…!

هنگامی که یک قطره بیرون می آید…
اول با خط چشم “l’oréal” و…
و ریمل مژه “Dior” و “bourjois” و… مخلوط میشود…
پس از آن هنگامی که پایین می آید و به گونه میرسد…
با “D & G blusher” و “Collistar” و… مخلوط میشود…
و در صورت لمس لب ها، با رژ لب “Maybelline” و “Kiko” و… مخلوط میشود…
این به این معنی است که یک قطره است به ارزش حــــــداقل $۳۰
پس قدر این اشکارو بدونید

عشـــق یعنى همین

فاجعــــه یعنى …

آنقدر در تو غــرق شـــده ام ...

که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى احســـاس خیانــت میـــکنم !!

سلام به بز درونم

دیدین بعضیها عادتشونه رو چمن که نشستن همینجوری چمن هارو میکنن
.
.
.
.
.
اینها یه " بز درون " دارن !!!

یک نهضت سراسری می خواد

زیر باران اگر دختری را سوار کردید ، جای شماره به او امنیت بدهید …
او را به مقصد مورد نظرش برسانید ، نه به مقصد مورد نظرتان !
در تاکسی خودتان را به در بچسبانید ، نه به او !
بگذارید وقتی زن ایرانی ، مرد ایرانی را در کوچه خلوت میبیند احساس امنیت کند .. نه احساس تـرس !
بیایید فارغ از جنسیت .. کمی مــَـرد باشیم

چند حرف بی حساب۲

ما ازون پیرمرد پیرزنای بی ازارمیشیم که اگه یه لپ تاپ بمون بدن همه چی هلـّه  

 

به بابام میگم اگه من یه روز سکته مغزی کردم، اعضا ی بدنم و اهدا کنین
برگشته میگه آخه اصن تو مغزت کجا بود که بخواد سکته هم بکنه

به فکر یه راه دیگه باش!!!!
هر جور فک میکنم میبینم حتی سر راهی هم باشم این جور برخورد خیلی ایدآل نمیتونه باشه  

 

ادامه مطلب ...

واقعی یا دروغش نمی دونم

آن سال ها (اواخر دهه 40 خورشیدی) که سفر به عربستان از سفر به آمریکا هم دشوارتر بود و "حاجی شدن" مثل این روزها مد نبود، او به خاطر اعتقادات مذهبی اش حاجی شده بود.
مدیرعامل، عادت داشت گاهی به کارخانه سر می زد و کارها را از نزدیک سرک می کشید.
در یکی از همین بازدیدها، زمانی که سر ظهر در حیاط کارخانه قدم می زد، کارگری را دید که به جای حضور در بوفه، گوشه ای نشسته و مشغول خوردن "نان و پنیر و انگور" است. نزدیک شد و علت این کار را از او پرسید:
- چرا بوفه نمی روی ؟
- غذای کارخانه 12 ریال است؛ نان و پنیر ارزان تر در می آید !
این طوری چیزی برای خانواده ام جمع می کنم.
مدیر با شنیدن این سخنان دچار بهت شده بود؛ همیشه در مقابل کارمندانش و کسانی که از کار او امرار معاش می کردند، احساس مسئولیت می کرد.
قبلا هم این احساس مسوولیت را ثابت کرده بود؛ زمانی که دستور داد برای نخستین بار در تاریخ شرکت ها و موسسه های خصوصی ایران، شرکت او برای همه کارمندانش خانه بسازد و با وام های بلندمدت در اختیارشان قرار دهد (مجتمع آپارتمانی معروف به 16 دستگاه).
مدیرعامل در حالی که سرش را به زیر انداخته بود، لبخندی زد و از کارگر دور شد.
از هفته بعد، به دستور مدیرعامل، غذای کارگران در کارخانه های وابسته به شرکت او، رایگان شد.
نام این مرد "حاج محمود خیامی" و شرکت او "ایران خودرو" بود.
احمد و محمود خیامی به همراه خواهرشان، کارگاه مونتاژ خودروی ایران را سال 1341 تاسیس کرده بودند.
زمانی که شرکت آنها با تشکیلات جدید و نام رسمی "ایران ناسیونال" در سال 1346 و با سرمایه 40 میلیون تومان ثبت شد، تنها می توانست روزانه 10 خودروی سبک و 7 خودروی سنگین (اتوبوس و کامیون بنز) تولید کند

فرمانده ام فرمانده های قدیم

همسر یکی از فرمانده‌هان پاسگاه که به تازگی ازدواج کرده و چندین ماه از زندگی‌ شان، دور از شهر و بستگان، در منطقه‌ی خدمت همسرش می‌گذشت، بدجوری دلتنگ خانواده‌ پدری‌ اش شده بود.
او چندین بار از شوهرش درخواست می‌کند که برای دیدن پدر و مادرش به شهرشان، به اتفاق هم یا به تنهایی مسافرت کند، ولی شوهرش هر بار، به بهانه‌ای از زیر بار موضوع شانه خالی می‌کرد.
زن که در این مدت با چگونگی برخوردِ مامورانِ زیردستِ شوهرش و مکاتبه‌ی آنها برایِ گرفتن مرخصی و سایر امورِ اداری کم و بیش آشنا شده بود، به فکر می‌افتد که حالا که همسرش به خواسته‌ وی اهمیت نمی‌دهد، او هم به‌صورت مکتوب و همانند سایر ماموران، برای رفتن و دیدار با خانواده‌اش، درخواست مرخصی بکند.
پس دست به کار شده و در کاغذی، درخواست کتبی‌ ای به این شرح خطاب به همسرش می‌نویسد:

جناب ... فرمانده‌ محترم ...
اینجانب ... همسر حضرتعالی، که مدت چندین ماه است پس از ازدواج با شما، دور از خانواده و بستگان خود هستم، حال که شما به‌ دلیل مشغله‌ بیش از حد، فرصت سفر و دیدار با بستگان را ندارید، بدین‌ وسیله از شما تقاضا دارم که با مرخصی اینجانب، به مدت ... روز، برای مسافرت و دیدن پدر و مادر و اقوام موافقت فرمائید.

با احترام ... همسر شما.

و نامه را در پوشه‌ مکاتبات همسرش می‌گذارد. چند وقت بعد جواب نامه به این مضمون، به دست‌ اش رسید:

سرکار خانم ...
عطف به درخواست مرخصی سرکارِ عالی جهت سفر برایِ دیدار با اقوام، بدین‌ وسیله اعلام می‌دارد، با درخواست شما به‌ شرط تعیین جانشین، موافقت می‌شود.

داستان هایی مال گذشته

گذشت

آیا شما هم برای حفظ آبروی دیگران چنین کاری می کنید ؟
زمانی‌ که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم.
تا جایی که یادمه، اواخر شهریور بود، همه فامیل اونجا جمع بودن، چون که وقت جمع کردن انارها رسیده بود، 8-9 سالم بیشتر نبود، اون روز تعداد زیادی از کارگران بومی در باغ ما جمع شده بودن برای برداشت انار، بعد از نهار بود که تصمیم به بازی گرفتیم، من زیر یکی از این درختان قایم شده بودم که دیدم یکی از کارگرای جوون تر، در حالی که کیسه سنگینی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی که مطمئن شد که کسی اونجا نیست، شروع به کندن چاله ای کرد و بعد هم کیسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره این چاله رو با خاک پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خیلی اسفناک بود و با همین چند تا انار دزدی، هم دلشون خوش بود !
با خودم گفتم، انارهای مارو می دزی ! صبر کن بلایی سرت بیارم که دیگه از این غلطا نکنی، بدون اینکه خودمو به اون شخص نشون بدم، به بازی کردن ادامه دادم، به هیچ کس هم چیزی در این مورد نگفتم !
غروب که همه کارگرها جمع شده بودن و می خواستن مزدشنو از بابا بگیرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسید به کارگری که انارها رو زیر خاک قایم کرده بود، پدر در حال دادن پول به این شخص بود که من با غرور زیاد با صدای بلند گفتم: بابا؛ من دیدم که علی‌ اصغر، انارها رو دزدید و زیر خاک قایم کرد ! جاشم می تونم به همه نشون بدم، این کارگر دزده و شما نباید بهش پول بدین !
پدر خدا بیامرز ما، هیچ وقت در عمرش دستش رو روی کسی بلند نکرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من کرد، همه منتظر عکس العمل پدر بودن، بابا اومد پیشم و بدون اینکه حرفی بزنه، یه سیلی زد تو صورتم و گفت: برو دهنتو آب بکش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اون جا چال کنه، واسه زمستون ! بعدشم رفت پیش علی اصغر و گفت: شما ببخشش، بچس اشتباه کرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم گذاشت روش و گفت: اینم به خاطر زحمت اضافت ! من گریه کنان رفتم تو اطاق، دیگم بیرون نیومدم !
کارگرا که رفتن، بابا اومد پیشم، صورتم رو بوسید و گفت: می خواستم ازت عذرخواهی کنم ! اما این، تو زندگیت هیچ وقت یادت نره که هیچ وقت با آبروی کسی بازی نکنی، علی اصغر کار بسیار ناشایستی کرده، اما بردن آبروی مردی جلو فامیل و در و همسایه، از کار اونم زشت تره !
شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پائین بود و واستاده بود پشت در، کیسه ای دستش بود و گفت: اینو بده به حاج آقا، بگو از گناه من بگذره !
کیسه رو که بابام بازش کرد، دیدیم کیسه ای که چال کرده بود توشه، به اضافه همه پولایی که بابا بهش داده بود ...

بیلا....

انگشت کوچک: برای بهترین دوستم و قولی که بهش دادم ...
انگشت حلقه: برای یه شخص خیلی خیلی خاص ...
انگشت میانی: برای اونایی که پشتم حرف می زنن و حسابی اضافه کارن ...
انگشت اشاره: برای انتخاب بهترین دوستام ...
انگشت شصت: برای زندگی، تا بهش بگم هیچ وقت کم نمی آرم ...

البته تو ایران فکر کنم برعکسه البته به جای گلف نمی دونم ...

آنها این مطلب را در دانشگاه استنفورد تدریس می کنند!!!
در یک کلاس بعدازظهر در دانشگاه استنفورد، آخرین سخنرانی در مورد ارتباط ذهن و بدن بود، بررسی تأثیر استرس و اضطراب بر بدن انسان.
سخنران جلسه (رییس بخش روانشناسی دانشگاه) در حین صحبت­ هایش به این موضوع پرداخت که:
یکی از بهترین کارهایی که یک مرد می تواند برای سلامتی اش انجام دهد، ازدواج کردن با یک زن است !
در حالی که یکی از بهترین کارهایی که یک زن می تواند در این راه انجام دهد، تقویت روابطش با دوستان هم جنس اش است.
همه خندیدند، اما او کاملا جدی بود.
زنان به طرز متفاوتی با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند و یک سیستم حمایتی فراهم می آورند که استرس و دشواری های زندگی را با یکدیگر تقسیم کرده و از شدت آن می کاهند. به لجاظ روانشناختی، این کیفیت که به «وقتگذرانی با دوستان مؤنث» تعبیر می شود، به تولید سروتونین بیشتری در بدن کمک می کند؛ نوعی انتقال دهنده عصبی که با افسردگی مقابله می کند و در بدن احساس سرزندگی و نشاط به وجود می آورد.
زنان احساسات شان را با یکدیگر در میان می گذارند، در حالی که مردان اغلب، روابط شان را بر مبنای کار و فعالیت شان شکل می دهند. آنها به ندرت با رفقای شان در مورد اینکه راجع به مسائل جدی و روزمره چه احساسی دارند و یا زندگی خصوصی شان چطور پیش می رود، حرف می زنند.
بله، آنها در مورد کار، ماشین، ماهیگیری، شکار، گلف (و فوتبال !) حرف می زنند، ولی در مورد احساسات شان ؟ بعید است

لقمان و پسرش

پسرم ! گروهی، اگر احترام شان کنی، تو را نادان می دانند و اگر بی محلی شان کنی، از گزندشان بی امانی. پس در احترام، اندازه نگه دار.
پسرم ! دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز، ادب را از مادرت.
پسرم ! سخت ترین کار عالم، محکوم کردن یک احمق است.
پسرم ! در تاکسی با تلفن همراه بلند بلند صحبت نکن.
پسرم ! با کسی که از روزنامه فقط نیازمندی هایش را می خواند دوستی نکن. آدم بیکار و بی اراده ای است.
پسرم ! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد، دوستی مکن.
پسرم ! با رئیس ات زیاد گرم نگیر، برایت حرف درمی آورند.
پسرم ! هیچ گاه از دانشگاه های هاروارد، ماساچوست و بوستون مدرک نگیر. برایت حرف در می آرن. مگه آزاد رودهن چشه

این جوری بود.نی دونم امشب چرا یاد سیگارم می افتم همش

حکایت رفاقت من با تو،
حکایت "سیگار"ی ست،
که امروز به یاد تو
سنگین سنگین کشیدم !
و با هر کام،
...
... بسیار اندیشیدم،
که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!
و آن قدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن،
که انتظار تمام شدنش را نداشتم !
و تمام که شد،
فهمیدم باز هم سیگار می خواهم !
حتی، تلخِ تلخ !
و تازه آنجا بود که فهمیدم؛
رفتن تو اختیاری بود که اجبارش من بودم ...
درست مثل سیگارم ...
که هر چه با اشتیاق تر
و عمیق تر کام گرفتم،
زودتر تمام شد ...

یک معمای واقعی

چی شد که سیگاری شدی ؟ یه شب بارون میومد خیلی تنها بودم!!! چی شد که ترک کردی؟ یه شب بارون میومد دیگه تنها نبودم!!! چی شد الکلی شدی و سیگار رو دوباره شروع کردی؟ یه شب بارون میومد دوباره تنها شدم!!! چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن؟ یه شب بارون میومدخیلی تنها بودم تو خیابون دیدمش اون اما تنها نبود

می گن ها

دخترانی که در این دنیا دوست پسر ندارن نمیدونم مثل کی ؟؟؟

خداوند آنان را در آخرت مورد خطاب قرار داده و میفرماید:

ایتها النسوان !!!

اینهمه پسر گوگولی مگولی واستون اون دنیا فراهم کردیم . نتونستید یکیشو تور بزنید ؟؟؟

حالا میخواهید اینجا که پر از حوری های بغایت نانازتر از شما هست من براتون چی کار کنم ؟؟

با شوق و ذوق

پاتختی خودم رو یادم میاد بود بعد از رفتن مهمونااااا کادو ها رو باز کردیم :

7 عدد ساعت دیواری

10 عدد لیوان (از ی نوع)

8 عدد پتو

14 عدد ظرف میوه خوری

18 عدد دست کامل کارد و چنگال و قاشق

......../..........

(اصا هماهنگ شده کار میکنن این فمیلای ما در حد بازیکنای بارسلونااااااا)والااااااااااااا 

این جریان مال خیلی وقت پیش بود حالا چی می دن

مادرم

 

 

مادری که بخاطر فرزند بیمارش ,موهایش را همیشه از ته میزند …
تا فرزندش احساس تنهائی نکنه
من ستایش میکنم این بانوی جوان را
آرزوی سلامتی دارم برای چنین مادر و فرزندی در هرجای دنیا ..

خداییش

خداییش مردایی که شلوار کردی پاشونه یک زیرپوشیم که یک قطره آبگوشت ریخته روش تنشونه جذاب نیستن؟ 

 

تاریخ امتحان از آن چه که به نظر می رسد، به شما نزدیک تر است 

 

 

تمام بانکهای خصوصی ایران، نخستین بانک خصوصی ایران هستند؟ 

 

 

یه سری لذت‌ها هم مختص ایرانه
مثلا یه پول پاره‌پوره رو یجوری به یه راننده‌ای ، بقالی , قصابی… بدی ازش خلاص شی.
آدم احساس پیروزی می‌کنه  

 

 

یه سال ساعت دوازده شب داشت برف میومد
مام خوشحال فردا تعطیله یهو قط شد بارون اومد برفا آب شد بارونم بند اومد کم مونده بود نصفه شبی خورشید شروع کنه به تابیدن 

 

 

یکی از دغدغه هام اینه که برم آمریکا بشینم رو توالت فرنگی روزنامه واشنگتون پست بخونم 

 

 

هفتاد درصد دیالوگای این سریالای کره‌ای که تلویزیون نشون میده اینه:

بانوی من!!
سرورم!!
عالیجناب!!
لطفا منو بکشید سرورم!!! 

 

 

من با استفاده دخترها از زیورآلات و گوشواره مخالف نیستم. ولی دیگه چلچراغ و علم هیات و لوستر از گوشتون آویزون نکنین جان هر کی میپرستین 

 

 

شباهت ما با ن ها

دقت کردید همیشه یکی از خط ریش ها از اون یکی بهتر در میاد ؟؟ همین قضیه در مورد ابروی دختر ها هم صدق میکنه...

همه ترس های من

دو سالگی : عباس اقا قصاب :|
چهار سالگی : نمکی :|
شش سالگی: بچه دزد :|

...پانزده سالگی : تاریکی :|
هفده سالگی : جن :|
نوزده سالگی : تموم شدن حجم اینترنت

راست می گم بخدا۱

 

لعنت به این ســیگار

از باوفاییش خسته شدم...

چرا مثل همه ترکم نمیکنه؟؟ 

 

دود سیگارم را هزاران بار به تو ترجیح میدهم...

کم رنگ هست

اما

دو رنگ نیست 

 

 

 

هوس سیــگار کشیدن روے پشت بام چند وقتیه به

جونم افتاده دلم می خواهد

به آسمـ ـون

نزدیکتر بشم

دودش که اذیتت نمی کند خــدا